باب‌ دوم‌

باب‌ دوم‌ از گفتار دوم‌:

اندرشناختن‌ مزاج‌ سالهاي‌ عمر و شناختن

 مرگ‌ ط‌بيعي ‌عمر مردم‌ بر چهار بخش‌ است‌: يك‌ بخش‌ روزگار پروردن‌ و باليدن‌ و فزودن‌ است‌03، و اين‌ تاكمابيش‌ پانزده‌ سال‌ و شانزده‌ سال‌ باشد. و دوم‌ روزگار رسيدگي‌ و تازگي‌ است‌ و اين‌ را مدت‌ سي‌سال‌ باشد، و درين‌مدت‌ فزودن‌ و باليدن‌ تمام‌ شود، پس‌ از آن‌ روزگاري‌ اندك‌ است‌ كه‌ بر آن‌ تمام‌ شدگي‌ بماند13 و اين‌ تا مدت ‌سي‌و پنج‌ سال‌ باشد و بعضي‌ را تا چهل‌ سال‌، و تا اين‌ روزگار هنوز روزگار جواني‌ باشد. و سوم‌ روزگاركهلي‌23 است‌ و كهل‌ را به‌ پارسي‌ دو موي‌ خوانند، و درين‌ روزگار بهره‌اي‌ از قوت‌ جواني‌ با وي‌ باشد، و اين‌ تامدت‌ شصت‌ سال‌ باشد. پس‌ از آن‌ روزگار پيري‌ باشد و اندرين‌ روزگار سستي‌ قوتها پديد مي‌آيد تا آخر عمري‌ كه‌ ايزد تعالي‌ تقدير كرده‌ باشد. و فضيلت‌ عمر پيري‌ آن‌ است‌ كه‌ بعضي‌ مردمان‌ باشند كه‌ مدت‌ عمر پيري‌ ايشان‌ به‌ تمامي‌ به‌ شصت‌ سال‌ رسد و با عمر كودكي‌ و جواني‌ و كهلي‌ برابر آيد و جمله‌ عمر ايشان‌ به‌صدوبيست‌ سال‌ رسد باذن‌الله‌ عز و جل‌.

اما مزاج‌ تن‌ مردم‌ اندر سالهاي‌ ط‌فلي‌ و كودكي‌ و نارسيدگي‌ تا نزديك‌ روزگار رسيدگي‌ گرم‌ و تر باشد; و از نزديك‌ سالهاي‌ رسيدن‌، تري‌ كمتر شود و گرمي‌ بر حال‌ خويش‌ باشد، تا آخر سالهاي‌ جواني‌; پس‌ اندر روزگار جواني‌ مزاج‌ او گرم‌ و خشك‌ باشد، و اين‌ گرمي‌ كه‌ جوان‌ را باشد، همان‌ گرمي‌ است‌ كه‌ اندر ط‌فلي‌ وكودكي‌ بوده‌ باشد، لكن‌ اندر روزگار كودكي‌ به‌ سبب‌ بسياري‌ تري‌ آن‌ گرمي‌ چندانكه‌ هست‌ ننمايد، و چون‌ سالهاي‌ جواني‌ رسد آن‌ تريها بعضي‌ خرج‌ شده‌ باشد و گرمي‌ فزون‌تر نمايد، و با آنكه‌ چنين‌ نمايد مردم‌ اندر سالهاي‌ جواني‌ معتدلتر از همه‌ سالها باشد، لكن‌ به‌ قياس‌ با كودكي‌ گرم‌ و خشك‌ باشد، و به‌ قياس‌ با پيري‌ گرم ‌و تر باشد، از بهر آنكه‌ اندر ط‌فلي‌ تري‌ مادرزادي‌ فزون‌ باشد. و اندر پيري‌ تري‌ مادرزادي‌ سخت‌ كم‌ باشد، وآن‌ تري‌ كه‌ باشد تري‌ غريب‌ باشد; و از پس‌ سي‌وپنج سالگي‌ گرمي‌ كمتر مي‌شود تا چون‌ به ‌روزگار كهلي‌ رسدگرمي‌ و تري‌ هر دو بسيار كمتر شده‌ باشد. و از پس‌ شصت‌ سالگي‌ كه‌ به‌ روزگار پيري‌ رسد، باقي‌ گرمي‌ و تري‌ اصلي‌ همچنان‌ كمتر مي‌شود تا آخر عمر; و اين‌ كاهيدن‌ گرمي‌ از پس‌ سي‌ و پنج سالگي‌ ضرورت‌ است‌ ازبهر آنرا كه‌ مايه‌ گرمي‌ تري‌ است‌، چنانكه‌ مايه‌ فروغ‌ چراغ‌ روغن‌ است‌; چون‌ روغن‌ كمتر مي‌شود، فروغ‌ چراغ‌ كمتر مي‌شود. پس‌ همچنين‌ به‌ سبب‌ آنكه‌ تريهاي‌ اصلي‌ را لختي‌ هوا مي‌ستاند و لختي‌ را گرمي‌ اصلي‌خرج‌ مي‌كند، چنانكه‌ فروغ‌ چراغ‌ روغن‌ را لختي‌ به‌ حركتها و كارهايي‌ كه‌ مردم‌ كند مي‌گدازد و خرج‌ مي‌كند و لختي‌ به‌ انديشه‌ها و غمها خشك‌ مي‌شود و لختي‌ به‌ شاديها تحليل‌ مي‌پذيرد و پراكنده‌ مي‌شود، و اين‌خرجها پيوسته‌ مي‌باشد. و از غذاها، بدل‌ آن‌ تمام‌ به‌ جاي‌ باز نشود از بهر آنكه‌ هر چند روزگار بر مي‌آيدگواريدن‌ ط‌عام‌ كمتر مي‌باشد، و چون‌ گواريدن‌ كمتر باشد بدل‌ آنچه‌ خرج‌ شده‌ باشد حاصل‌ نشود و به‌ جايگاه‌ باز نرسد، لكن‌ تري‌ غريب‌ مي‌افزايد، و گرمي‌ كمتر مي‌شود، تا يكباره‌ از آن‌ تبشي‌ را كه‌ مانده‌ باشد، هم‌ از روي‌ آنكه‌ اين‌ تري‌ بسيار باشد و اين‌ تبش‌33 سخت‌ اندك‌، و هم‌ از روي‌ آنكه‌ اين‌ تري‌ به‌ ط‌بع‌ ضد آن‌ تبش ‌است‌، آنرا فرو گيرد و فرو ميراند; بدين‌ سبب‌ واجب‌ است‌ كه‌ تن‌ مردم‌ هميشه‌ پايدار و زنده‌ نماند و آخر بميردو اين‌ مرگ‌ را ط‌بيبان‌ مرگ‌ ط‌بيعي‌ گويند.

 

گردآوری جواد سبحانی

 (مشاور تغدیه ورژیم درمانی چاقی )

مشهد:بین معلم 4و6 روبروی فرش مشهد

تلفن:6064720